پيام
+
سواري به دوستش گفت: بيا برويم به كوهي كه خدا آنجا زندگي مي كند.
مي خواهم ثابت كنم كه او فقط بلد است به ما دستور بدهد، و هيچ كاري براي خلاص كردن ما از زير بار مشقات نميكند.
ديگري گفت: موافقم. اما من براي ثابت كردن ايمانم مي آيم.

مرصاد
90/4/8
فطرس .
وقتي به قله رسيدند، شب شده بود. در تاريكي صدايي شنيدند: سنگهاي اطرافتان را بار اسبانتان كنيد و آنها را پايين ببريد.
سوار اولي گفت: مي بيني؟ بعداز چنين صعودي ،از ما مي خواهد كه بار سنگين تري را حمل كنيم.محال است كه اطاعت كنم.
فطرس .
ديگري به دستور عمل كرد. وقتي به دامنه كوه رسيد، هنگام طلوع بود و انوار خورشيد، سنگهايي را كه شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن كرد.
آنها خالصترين الماسها بودند!
مرشد ميگويد : تصميمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند.
حسين.م
عالييييييي